معنی پاره هاکردن - جستجوی لغت در جدول جو
پاره هاکردن
پاره کردن
ادامه...
پاره کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تصویر پاره پارکردن
پاره پارکردن
پاره پاره کردن
ادامه...
پاره پاره کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر پاره کردن
پاره کردن
از هم دریدن شکافتن بریدن قطع کردن
ادامه...
از هم دریدن شکافتن بریدن قطع کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر پاره کردن
پاره کردن
Rip, Rupture, Shred, Tatter, Tear
ادامه...
Rip, Rupture, Shred, Tatter, Tear
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویر پاره کردن
پاره کردن
پارِه کَردَن
déchirer, rompre, déchiqueter
ادامه...
déchirer, rompre, déchiqueter
دیکشنری فارسی به فرانسوی
پاک هاکردن
پاک کردن، از آلودگی و ناخالصی پیراستن
ادامه...
پاک کردن، از آلودگی و ناخالصی پیراستن
فرهنگ گویش مازندرانی
هره هاکردن
از خود راندن و دور کردن
ادامه...
از خود راندن و دور کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
کره هاکردن
بچه زاییدن، کرایه کردن
ادامه...
بچه زاییدن، کرایه کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
خره هاکردن
انبار کردن
ادامه...
انبار کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
پارس هاکردن
پوست کندن گردو برداشتن پوست سبز گردو
ادامه...
پوست کندن گردو برداشتن پوست سبز گردو
فرهنگ گویش مازندرانی
پرچ هاکردن
هموار کردن چاله های ایجاد شده در اثر جای پا در شالی زار
ادامه...
هموار کردن چاله های ایجاد شده در اثر جای پا در شالی زار
فرهنگ گویش مازندرانی
پاس هاکردن
برداشتن پوست سبز گردو
ادامه...
برداشتن پوست سبز گردو
فرهنگ گویش مازندرانی
پله هاکردن
پیله کردن، سماجت کردن، بهانه جویی کردن
ادامه...
پیله کردن، سماجت کردن، بهانه جویی کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
یاجه هاکردن
تیز کردن داس، شکستن لبه ی تیز تبر و داس براثر برخورد به
ادامه...
تیز کردن داس، شکستن لبه ی تیز تبر و داس براثر برخورد به
فرهنگ گویش مازندرانی
هاله هاکردن
کج و معوج و نامتعادل شدن بار بر روی چهارپا
ادامه...
کج و معوج و نامتعادل شدن بار بر روی چهارپا
فرهنگ گویش مازندرانی
نارو هاکردن
پارو کردن خرمن با برف
ادامه...
پارو کردن خرمن با برف
فرهنگ گویش مازندرانی
گتاره هاکردن
جر و بحث کردن، سر به سر گذاشتن
ادامه...
جر و بحث کردن، سر به سر گذاشتن
فرهنگ گویش مازندرانی
کناره هاکردن
رسیدن به مقصداتراق کردن در مقصد
ادامه...
رسیدن به مقصداتراق کردن در مقصد
فرهنگ گویش مازندرانی
جاله هاکردن
ریز کردن، خرد کردن، نارسا ادا کردن کلام، خرد کردن، ریز کردن
ادامه...
ریز کردن، خرد کردن، نارسا ادا کردن کلام، خرد کردن، ریز کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
پیله هاکردن
تاول زدن، جمع شدن آب یا چرک، کینه کردن
ادامه...
تاول زدن، جمع شدن آب یا چرک، کینه کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
پمار هاکردن
قبل از دوشیدن شیر، گوساله را همراه مادر کردن
ادامه...
قبل از دوشیدن شیر، گوساله را همراه مادر کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
پرهز هاکردن
پرهیز کردن از خوردنی زیان بار، پرهیز نمودن
ادامه...
پرهیز کردن از خوردنی زیان بار، پرهیز نمودن
فرهنگ گویش مازندرانی
یاسه هاکردن
اشتیاق زیاد برای دیدار کسی داشتن
ادامه...
اشتیاق زیاد برای دیدار کسی داشتن
فرهنگ گویش مازندرانی
چاره هاکردن
چاره چویی کردن، ارائه ی راه کار
ادامه...
چاره چویی کردن، ارائه ی راه کار
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویر پاره کردن
پاره کردن
پارِه کَردَن
strappare, rompere, stracciare
ادامه...
strappare, rompere, stracciare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویر پاره کردن
پاره کردن
پارِه کَردَن
ฉีก , ฉีก
ادامه...
ฉีก , ฉีก
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویر پاره کردن
پاره کردن
پارِه کَردَن
scheuren, verscheuren
ادامه...
scheuren, verscheuren
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویر پاره کردن
پاره کردن
پارِه کَردَن
rasgar, romper, triturar
ادامه...
rasgar, romper, triturar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویر پاره کردن
پاره کردن
پارِه کَردَن
reißen, schreddern, zerreißen
ادامه...
reißen, schreddern, zerreißen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویر پاره کردن
پاره کردن
پارِه کَردَن
rasgar, romper
ادامه...
rasgar, romper
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویر پاره کردن
پاره کردن
پارِه کَردَن
撕裂 , 破裂 , 撕碎
ادامه...
撕裂 , 破裂 , 撕碎
دیکشنری فارسی به چینی
تصویر پاره کردن
پاره کردن
پارِه کَردَن
rwać, rozerwać
ادامه...
rwać, rozerwać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویر پاره کردن
پاره کردن
پارِه کَردَن
рвати
ادامه...
рвати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویر پاره کردن
پاره کردن
پارِه کَردَن
рвать , разрывать
ادامه...
рвать , разрывать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویر پاره کردن
پاره کردن
پارِه کَردَن
merobek
ادامه...
merobek
دیکشنری فارسی به اندونزیایی